نمی دانم خوب است یا نه ... 

اینکه بی هوا ، ناگهانی دستخوش طوفان شوی ... بیاید و همه چیز را با خودش ببرد ... مثل همین نوشته ها ... مثل روزهایی که نوشتم ... 

زندگی همینطوری تمام میشود ... همه ی روزها می روند و در آخر تو می مانی و چند نقطه ی نورانی ، لابلای سیاهه های مبهمی که نمیدانی چیست و یادت نمی آید ... مثل همین بلاد ... که مدام پاک شد ... خواسته ... ناخواسته ... 

حرفی نیست ... 

زندگی همان است که بوده ... با جهش های بالا و سراشیبی های ملایم ... مثل همه ی آدم ها ، خانواده ها ... همه چیز سر جایش است ...